بیکاری و بیعاری میباره. 

اینو الان فهمیدم که از من بیکارتر که میام اینجا و تو سوشال مدیاها مینویسم هم وجود داره. کسایی که همینجوری مطالب بی ربطو کپی پیست میکنند صرف اینکه یک اثری ب جا گذاشته باشن. عزیز من برو کنار بذار فضای سایبری بیاد :)))

 

دارم به این فکر میکنم که نکنه این وبلاگا ربات باشند یا ویروسی چیزی؟؟  


این درمانو از اون جهت دوست دارم که مثل زندگی میمونه. تو درواقع خبر نداری که کی قراره دقیقا تموم بشه اما هردفعه این امکانو داری که خودت قطعش کنی. اما یک ذوق و شوق عجیبِ ناخودآگاه داری واسه ادامه دادن چون فکر میکنی هنوز خودتو کامل نشناختی و هنوز جا داری واسه آدمِ بهتری شدن.  حتی ازاین جهتم مثل زندگی میمونه که اگه بیپول شدی باید تمومش کنی یا بزکر ادامش بدی تا زمانی که دوباره کمی پولدار شدی. 

همین :) 


به این فکر میکنم که چرا‌ به مرور کم شد از اون مشکلاتی که داشتم؟  

شاید چون تو ترجیح میدادی با مشکلات واقعی ترم دست و پنجه نرم کنیم. واینو توی عمل نشون دادی نه حرف های مستقیم.

شاید چون تو خوب به حرفهام گوش دادی اول ، نه مثل اکثر اونهایی که تا میشنون اظهار میکنن که دروغه یا غیرواقعیه.  و بعد خیلی منطقی و واقع بینانه همراهیم کردی تا بفهمم جریان از چه قراره که این مرحله رو بقیه کمکم نمیکردند ولی تو کردی.

شاید چون تو یک تکیه گاه امن شدی واسم. منی که به دنیا اعتماد نمیکنم، گاهی به تو هم دروغ میگم چون به تو هم اعتماد صددرصد ندارم ، اما تو امنی. تو ایجاد کننده ی حس اعتماد ناشی از امنیتی. و این باعث میشه اون جریانات کمتر شده باشن.

و شاید چون تو به من احساس جرئت مندی رو آموختی. اینکه من باید و من میتونم آدمی باشم که مبارزه کنم. و نذارم اون اتفاقا اصلش رخ بده که خیلی بهتر از اینه که رخ بده و بعدش بخوایم درستش کنیم. 


بله بله بله. منظورم روانشناس کاربلد و مجرب بود. من خودم تجربه ی حداقل ۷ تا روانپزشک رو دارم (کسانی که بیشتر از یکی دوبار باهاشون پیش رفتم) و روانشناس های مختلف که بعضیاشون واقعا افتضاح بودند. یعنی حتی با یکیشون ۱سال ونیم بودم و واقعا تجربه ی گندی بود. ولی درکل ؛ با توجه به تجربه ی خودم، و در کیسی مثل شخصیت و تاریخچه ی من ، ریسک مخرب گوش دادن به حرف روانشناس کمتر از روانپزشک بوده. حداقل من اینطور فکر میکنم.
چند دقیقه ، مروری کردم به اینکه کجاها واقعا رفتارم و حتی افکارم و نحوه ی فکر و احساسم ، نابالغ و بچه گانه بوده ، به خصوص بچه لجباز. و یه لحظه گفتم واو! چقدر زیاد. باید اینها رو به رواندرمانگرم بگم. گذشته چه باشه؟ الان چقدر رخ میده. باید فکری به حالش بکنم + همه ی اون آنالیزایی که از دنیاهای خودم کردم. بعد ناگهان صدای آژیر پخش شد : آژیر با صدای تند و تیز جیغ اون بچه : نه ! تو حق نداری یه همچین حرکتی بزنی.

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مخاطب خاص من انجام پروژه های برنامه نویسی php طراحی سایت بازیگری را یاد بگیرید هرچی بخوای شهر بورس فان 98 موزیک پارتی اجناس فوق العاده هر چی که بخوای