بیکاری و بیعاری میباره.
اینو الان فهمیدم که از من بیکارتر که میام اینجا و تو سوشال مدیاها مینویسم هم وجود داره. کسایی که همینجوری مطالب بی ربطو کپی پیست میکنند صرف اینکه یک اثری ب جا گذاشته باشن. عزیز من برو کنار بذار فضای سایبری بیاد :)))
دارم به این فکر میکنم که نکنه این وبلاگا ربات باشند یا ویروسی چیزی؟؟
این درمانو از اون جهت دوست دارم که مثل زندگی میمونه. تو درواقع خبر نداری که کی قراره دقیقا تموم بشه اما هردفعه این امکانو داری که خودت قطعش کنی. اما یک ذوق و شوق عجیبِ ناخودآگاه داری واسه ادامه دادن چون فکر میکنی هنوز خودتو کامل نشناختی و هنوز جا داری واسه آدمِ بهتری شدن. حتی ازاین جهتم مثل زندگی میمونه که اگه بیپول شدی باید تمومش کنی یا بزکر ادامش بدی تا زمانی که دوباره کمی پولدار شدی.
همین :)
به این فکر میکنم که چرا به مرور کم شد از اون مشکلاتی که داشتم؟
شاید چون تو ترجیح میدادی با مشکلات واقعی ترم دست و پنجه نرم کنیم. واینو توی عمل نشون دادی نه حرف های مستقیم.
شاید چون تو خوب به حرفهام گوش دادی اول ، نه مثل اکثر اونهایی که تا میشنون اظهار میکنن که دروغه یا غیرواقعیه. و بعد خیلی منطقی و واقع بینانه همراهیم کردی تا بفهمم جریان از چه قراره که این مرحله رو بقیه کمکم نمیکردند ولی تو کردی.
شاید چون تو یک تکیه گاه امن شدی واسم. منی که به دنیا اعتماد نمیکنم، گاهی به تو هم دروغ میگم چون به تو هم اعتماد صددرصد ندارم ، اما تو امنی. تو ایجاد کننده ی حس اعتماد ناشی از امنیتی. و این باعث میشه اون جریانات کمتر شده باشن.
و شاید چون تو به من احساس جرئت مندی رو آموختی. اینکه من باید و من میتونم آدمی باشم که مبارزه کنم. و نذارم اون اتفاقا اصلش رخ بده که خیلی بهتر از اینه که رخ بده و بعدش بخوایم درستش کنیم.
درباره این سایت